583) سوره کهف (18) آیه2 قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِن
بسم الله الرحمن الرحیم
583) سوره کهف (18) آیه2
قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً
ترجمه
[خداوند این کتاب را بر بندهاش نازل فرمود] در حالی که قوامبخش است، تا بیم دهد نسبت به سختی شدیدی از نزد او، و مژده دهد مؤمنانی را که اعمال شایسته انجام میدهند که حتما برایشان پاداشی نیکوست.
نکات ترجمه
«قَیِّماً»
«قَیِّم« از ماده «قوم» است که قبلا توضیح داده شد که اصل این ماده به معنای برخاستن و به کاری اقدام کردن است. «قیام» به معنای «عزم به کاری» ویا اسم است برای «چیزی که امور دیگر بدان تکیه میزنند». «قیّم» و «قیّوم» هم هر دو از قیام گرفته شده؛ «قَیّم» صفت است، به معنای کسی که دیگری به او تکیه داده و پابرجا گردیده و قوام کارش به اوست؛ مانند «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» (یوسف/40) یا «فِیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ» (بینة/3)؛ و «قیّوم» صیغه مبالغه در همین معنا میباشد (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّوم؛ بقره/214. (جلسه366 http://yekaye.ir/al-qiyamah-75-1/)
چنانکه همه مفسران تذکر دادهاند «قَیِّماً» وصف «عوجاً» نیست بلکه مربوط است به عبارتِ «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ».
اغلب مفسران آن را «حال» دانستهاند برای «الکتاب» (= کتاب را نازل فرمود در حالی که این کتاب «قیم» بود)؛
و البته معدودی از مفسران (مانند بیضاوی) این احتمال را که «حال» باشد برای ضمیر «ه» در «له» [و در واقع، حال باشد برای «عبده»: کتاب را بر بندهاش نازل فرمود در حالی که بندهاش «قیم» بود] را نیز محتمل دانستهاند (أنوار التنزیل، ج3، ص272)
«بَأْساً»
قبلا اشاره شد که ماده «بءس» (بأس یا بؤس) به معنای شدت و سختی است، که غالبا در مورد سختیهای ناشی از جنگ ویا فقر به کار میرود. (جلسه149http://yekaye.ir/al-anam-006-042/)
اختلاف قرائت[1]
حدیث
1) ابوحمزه ثمالی میگوید: از امام باقر ع درباره [تاویل] این سخن خداوند عز و جل سوال کردم که میفرماید «تا بیم دهد نسبت به بأس [= سختی] شدیدی از نزد او».
امام ع فرمود: آن بأس شدید، حضرت علی ع است و او از نزد رسول الله بود و با دشمنش میجنگید؛ و پس این است [تاویلِ] این آیه که «تا بیم دهد نسبت به بأس [= سختی] شدیدی از نزد او».
تأویل الآیات الظاهرة، ص285؛ تفسیر العیاشی، ج2، ص321[2]؛ مناقب آل أبی طالب ع، ج2، ص81[3]
ذَکَرَهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ» فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع:
الْبَأْسُ الشَّدِیدُ هُوَ عَلِیٌّ ع وَ هُوَ مِنْ لَدُنْ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَاتَلَ عَدُوَّهُ فَذَلِکَ قَوْلُهُ «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ».[4]
2) امام سجاد ع یکی از خطبههای نماز جمعه را که امیرالمومنین در مسجد کوفه و مدینه میخواندند روایت کرده است. در فرازی از خطبه ایشان آمده است:
پس از [غضب] خدا برحذر باشید آن گونه که خودش شما را از [غضب] خود برحذر داشته است که او نسبت به سختی شدیدی هشدارتان داده؛ و خشیت الهی داشته باشید خشیت کسی که عذری ندارد؛ و عملی که انجام میدهید برای ریا و سُمعه* نباشد که هرکسی برای غیر خدا کاری انجام دهد خداوند وی را به همان کسی که برایش آن کار را انجام داده وامیگذارد؛ و کسی که خالصانه برای خدا کاری انجام دهد خداوند خودش متولی پاداش او میشود؛ و از عذاب خدا هراسان باشید که البته او شما را بیهوده نیافریده و چیزی از امر شما را رها نکرده است؛ آثارتان را معلوم کرد و کارهایتان را دانست و اجلهایتان را معین فرمود؛ پس مبادا به دنیا فریفته شوید که او فریبنده اهلش است؛ کسی که به او مغرور شود فریبخورده و راه فنا و نابودی را در پیش گرفته است؛ و همانا آخرت سرای زندگانی است اگر که میدانستند.
از خداوند جایگاه شهدا و همنشینی با انبیا و معیشت سعادتمندان را تقاضامندیم که ما از او و به اوییم.
وقعة صفین، ص10 (فرازهایی از این خطبه در خطبه23 نهجالبلاغه و در الکافی، ج5، ص57 نیز آمده است)
نَصْرٌ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ خُطْبَةَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فِی الْجُمُعَةِ بِالْکُوفَةِ وَ الْمَدِینَةِ...[5]
فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَکُمْ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ حَذَّرَ بَأْساً شَدِیداً وَ اخْشَوُا اللَّهَ خَشْیَةً لَیْسَتْ بِتَعْذِیرٍ وَ اعْمَلُوا فِی غَیْرِ رِیَاءٍ وَ لَا سُمْعَةٍ فَإِنَّ مَنْ عَمِلَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى مَا عَمِلَ لَهُ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ مُخْلِصاً تَوَلَّى اللَّهُ أَجْرَهُ وَ أَشْفِقُوا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْ شَیْئاً مِنْ أَمْرِکُمْ سُدًى قَدْ سَمَّى آثَارَکُمْ وَ عَلِمَ أَعْمَالَکُمْ وَ کَتَبَ آجَالَکُمْ فَلَا تَغُرُّوا بِالدُّنْیَا فَإِنَّهَا غَرَّارَةٌ بِأَهْلِهَا مَغْرُورٌ مَنِ اغْتَرَّ بِهَا وَ إِلَى فَنَاءٍ مَا هِیَ وَ إِنَّ الْآخِرَةَ هِیَ دَارُ الْحَیَوَانِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ أَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِیَاءِ وَ مَعِیشَةَ السُّعَدَاءِ فَإِنَّمَا نَحْنُ لَهُ وَ بِهِ.
* پینوشت:
سُمعه: شبیه ریا است با این تفاوت که ریا، انجام کار است برای اینکه دیگران ببینند و تحسین کنند؛ ولی سمعه، انجام کار برای اینکه دیگران بشنوند و تحسین کنند.
3) از امیرالمومنین ع روایت شده است:
[روز قیامت] بنده در پیشگاه خداوند می ایستد؛ پس به فرشتگانش میفرماید: بین نعمتهایم بر او و عملی که او انجام داده مقایسه کنید!
پس نعمتها اعمال را کاملا در خود غرق میکنند؛
خطاب میآید نعمتها را بر او ببخشید و بین اعمال خوب و بد خودش مقایسه کنید!
پس اگر خوبیها و بدیهایش مساوی شد خداوند بدی را با خوبی زایل میسازد و او را به بهشت وارد میکند؛ و اگر خوبیاش اضافی آمد خداوند به ازای آن اضافی به او عطا میفرماید؛ و اگر خوبیاش کم آمد ولی از اهل تقوا بود و به خداوند متعال شرک نورزیده بود، او از اهل مغفرت خواهد بود و خداوند با رحمتش وی را، اگر بخواهد، مشمول مغفرت قرار میدهد و با عفوش بر او تفضل کند.
أعلام الدین فی صفات المؤمنین (دیلمی)، ص43
عَنْ عَطَاءِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع قَالَ: یُوقَفُ الْعَبْدُ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ فَیَقُولُ لِمَلَائِکَتِهِ قِیسُوا بَیْنَ نِعَمِی عَلَیْهِ وَ بَیْنَ عَمَلِهِ فَتَسْتَغْرِقُ النِّعَمُ الْعَمَلَ فَیَقُولُ هَبُوا لَهُ النِّعَمَ وَ قِیسُوا بَیْنَ الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ مِنْهُ فَإِنِ اسْتَوَى الْعَمَلَانِ أَذْهَبَ اللَّهُ الشَّرَّ بِالْخَیْرِ وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ کَانَ لَهُ فَضْلٌ أَعْطَاهُ اللَّهُ بِفَضْلِهِ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْهِ فَضْلٌ وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ التَّقْوَى وَ لَمْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ تَعَالَى فَهُوَ مِنْ أَهْلِ الْمَغْفِرَةِ یَغْفِرُ اللَّهُ لَهُ بِرَحْمَتِهِ إِنْ شَاءَ وَ یَتَفَضَّلُ عَلَیْهِ بِعَفْوِهِ.
تدبر
1) «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً؛ قَیِّماً»
چنانکه همه مفسران تذکر دادهاند «قَیِّماً» وصف «عوجاً» نیست بلکه مربوط است به عبارتِ «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ»، که میتواند بیان «حالِ» «الکتاب» باشد یا «حالِ» «عبده» (توضیح در نکات ترجمه)
درباره اینکه مقصود از «قیم» در این آیه چیست این دیدگاهها مطرح شده که با توجه به امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا ممکن است همگی مد نظر بوده باشد:
الف.«قیم» به معنای «مستقیم» است (ابنعباس و ضحاک، به نقلِ التبیان (طوسی)، ج7، ص5) یعنی این کتاب را مستقیم و معتدل قرار داد که هیچ افراط و تفریطی در آن نیست (مجمع البیان (طبرسی)، ج6، ص693؛ تفسیر الصافی، ج3، ص230) و اجزایش همدیگر را تصدیق میکند و شاهد بر همدیگر است (جامع البیان (طبری)، ج15، ص127)
ب. قیم و قوامبخش سایر کتب آسمانی قرار داد که آنها را تصدیق کند و [تعالیم آنها را] حفظ نماید. (التبیان، ج7، ص5؛ جامع البیان، ج15، ص127) و باطل را از آنان نفی کند و مواردی که باید نسخ شود نسخ نماید (فراء، به نقل مجمع البیان، ج6، ص693)
ج. قیم نسبت به امور دین؛ یعنی قرآن را پشتوانه و مرجع همه امور دین قرار داد (ابومسلم، به نقل مجمع البیان، ج6، ص693)
د. امری دائمی که تا قیامت ثابت و پابرجا بماند و نسخ نشود. (مجمع البیان، ج6، ص693)
ه. آن را به صورت «ملتبس» (چیزی که مایه شک و شبهه شود و افراد را به انحراف بکشاند) قرار نداد (ابنعباس، جامع البیان، ج15، ص127)
و. برپا دارنده و قوامبخش مصالح بندگان (أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج3، ص272؛ المیزان، ج13، ص237)
ز. منظور پیامبر است که با برانگیخته شدن به نبوت و نزول قرآن بر او، قیّم و پشتوانه این امت میباشد.
ح. ...
2) «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ ... قَیِّماً»
در این آیه قرآن را «قیم» خوانده است و در آیهای دیگر اصل دین اسلام را «وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ» (بینة/5)
و واضح است که بین این دو ارتباط است:
یا این قیّم بودن ابتداءاً وصف دین اسلام است که میخواهد مصالح جامعه بشری را تامین کند و قوامبخش یک جامعه مطلوب گردد و چون قرآن مشتمل بر این دین است به تبع آن قیم خوانده شده؛
ویا در درجه اول وصف خود قرآن است که کتابی است محکم و پشتوانه همه امور، و چون دین اسلام متکی به قرآن است او هم قیم شده است. (المیزان، ج13، ص237)
3) «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً؛ قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً ...»
با توجه به اینکه «قَیِّماً» قطعا مربوط به ماقبل از جمله «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» است، چرا آن را را پس از این و در آیهای دیگر آورد و بسادگی نفرمود: «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ قَیِّماً وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً»؟
الف. هر دو عبارت حال برای «الکتاب» هستند، پس تقدم و تاخرشان تفاوتی نمیکند؛ اما نکته در این است که اعوجاج نداشتن یعنی در درون خودش هیچ خلا و مشکلی وجود ندارد؛ و «قیم» بودن یعنی پشتوانه امور دیگر است؛ و چیزی باید ابتدا خودش کامل و بینقص باشد تا بتواند پشتوانه کمال و پابرجایی امور دیگر قرار بگیرد. (ابوعبدالله رازی، به نقل البحر المحیط، ج7، ص136؛ المیزان، ج13، ص237)[6]
ب. میخواهد این معنا را هم القا کند که «قَیِّماً» حال برای «عبده» قرار بگیرد. (تدبر1، بند ز)
نکته تخصصی تفسیری
در وضعیت فعلی، کلمه «قَیِّماً» در آیه بعدی آمده، و قرین شده است با عبارت «لِیُنْذِرَ بَأْساً ...»؛ که این انذار و تبشیر توسط پیامبر ص انجام میشود؛ و به همین مناسبت ذهن به این سو میرود که «قیما» را هم وصف پیامبر ص بگیرد و معنای لطیف دیگری غیر از معنای رایج هم از آیه استنباط کند. در حالی که اگر در همان آیه قبل و بلافاصله بعد از «الکتاب» میآورد چنین فهمی از آیه بسیار بعید میشد.
ج. ...
4) «أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً؛ قَیِّماً»
شرط قیام به مصالح دیگران، اعوجاج نداشتن مصلح است. (تفسیر نور، ج7، ص139)
5) «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً؛ قَیِّماً لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنینَ ...»
چون قرآن هم فی نفسه کامل و مصون از هر اعوجاج است و هم قیّم و پشتوانه امور دیگر است، میتواند از عهده انذار و تبشیر به نحو صحیح و جامع برآید. (المیزان، ج13، ص238)
6) «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدیداً مِنْ لَدُنْهُ وَ یُبَشِّرَ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً حَسَناً»
از تقابل بین انذار و تبشیر، و اینکه بشارت را به کسانی داد که هم اهل ایمانند و هم عمل صالح انجام می دهند میتوان نتیجه گرفت که انذار هم شامل کافرانی است که نه ایمان دارند و نه عمل صالح؛ و هم شامل کسانی است که ایمان آوردهاند ولی اهل گناهاند (المیزان، ج13، ص238) و هم شامل کسانی که ظاهرا اعمال شایسته انجام میدهند اما ایمان نمیآورند.
نکته تخصصی انسانشناسی
علامه طباطبایی در بیان فوق به گروه سومی که انذار شامل حالشان میشود (عمل صالح دارند اما کافرند) اشاره نکرد. چرا؟
به نظر میرسد ریشه بحث به همان مطلبی برگردد که:
مقدمه 1. قبلا بیان شد که انسان چند ساحت دارد: یکی ساحت کفر و ایمان و نفاق است و یکی ساحت کنش صالحانه و فاسقانه (جلسه561، تدبر1 http://yekaye.ir/al-ahzab-33-73/)؛
مقدمه2. اگرچه وضعیت آرمانی آن است که اگر در ساحت نخستین ایمان دارد، در ساحت دوم هم اهل عمل صالح باشد؛ و یا اگر در ساحت اول کافر یا منافق است، در ساحت دوم هم اهل فسق و فجور باشد؛ اما واقعیت این است که انسان موجودی بسیار پیچیده است و نه مومنان منحصر در معصومین هستند و نه صدور کار نیکو از کافران و منافقان محال است.
اما از آنجا که عمیقترین ساحت وجودی انسان ساحت اول است، اگر کسی کافر یا منافق باشد آنچه در ظاهر از وی به عنوان عمل صالح دیده میشود حقیقتا امری پوچ و بیخاصیت است؛ و به همین جهت است که قرآن اعمال خوب کافران را همچون «سرابی که تشنه گمان میکند آب است» معرفی فرموده (نور/39) و وعده داده که در قیامت تمام اینها «هباءاً منثوراً» خواهد شد. (فرقان/23)
ثمره جامعهشناسی
اگر مساله فوق درست فهمیده شود معلوم می گردد که صرفاً بر اساس رفتارهایی که در یک جامعه مشاهده میشود، نمیتوان درباره واقعا خوبتر یا بدتر بودن یک جامعه قضاوت کرد؛ همان گونه که صرفاً از روی تعداد دروغهای یک نفر نمیتوان درباره واقعا دروغگو بودن یا نبودن او قضاوت نمود (زیرا هم دروغگوی حرفهای خیلی کم دروغ میگوید؛ و هم ممکن است یک انسان باطناً راستگو برای اینکه در موقعیت خاصی قرار گرفته (مثلا موقعیت تقیه و نجات جان بیگناهان) مجبور باشد دروغ بگوید)
تبصره
منظور از «کافر» در بحثهای فوق، نه «کافر شناسنامهای» بلکه کافر حقیقی است؛ یعنی کسی که حقیقت دین بر او عرضه شده باشد اما او از روی لجاجت و عناد، تسلیم حقیقت نشود.
[1] . چند مورد اختلاف قرائتی که در این آیه گزارش شده است:
1) حفص یسکت على قوله عِوَجاً سکتة خفیفة ثم یقول قَیِّماً. (البحر المحیط، ج7، ص136) سکت حفص بخلف عنه علی «عوجا» فی الوصل سکتة لطیفة و قرأ الباقون فی الوصل بالتنوین، و فی الوقف بغیر تنوین. (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص293)
2) و فی بعض القراءات «و لکن جعله قیما» (التبیان (شیخ طوسی)، ج7، ص4؛ جامع البیان (طبری)، ج15، ص127) و فی بعض مصاحف الصحابة «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً لکِن جَعَلَهُ قَیِّماً» و یحمل ذلک على تفسیر المعنى لا أنها قراءة (البحر المحیط، ج7، ص136)
3) «و قرئ قیما» (الکشاف، ج2، ص702؛ أنوار التنزیل (بیضاوی)، ج3، ص272)
4) قرأ أبو بکر [= شعبه از عاصم] بروایة یحیى من لدنِهِ بإشمام الدال الضم و کسر الهاء و النون و قرأ الباقون بضم الدال و سکون النون (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص692ِ البحر المحیط، ج7، ص136) قرأ شعبة «لَدْنِهِ» بإسکان الدال و ضم الشفتین بالاشمام و کسر النون و الهاء و مدها فی الوصل و قرأ الباقون «لَدُنْهُ» بضم الدال و اسکان النون و ضم الهاء مکسورة فی الاصل الا عند ابنکثیر [= شام] فانه علی أصله [لدُنهِ] بوصلها واو. (الکامل المفصل فی القرائات الاربعة عشر، ص293)
5) و قرىء وَ یُبَشِّرَ بالرفع و الجمهور بالنصب عطفا على لِیُنْذِر (البحر المحیط، ج7، ص136)
6) عن الحسن بن صالح قال قال لی أبو جعفر ع: لا تقرأ «یُبَشِّرَ» إنما البشر بشر الأدیم- قال: فصلیت بعد ذلک خلف الحسن فقرأ «تبشر» (تفسیر العیاشی، ج2، ص321)
[2] . عن البرقی عمن رواه رفعه عن أبی بصیر عن أبی جعفر ع «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ» قال: «البأس الشدید» علیٌّ و هو من لدن رسول الله علیه و آله السلام، قاتل معه عدوه، فذلک قوله: «لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ».
[3] . الْبَاقِرُ وَ الرِّضَا ع فِی قَوْلِهِ لِیُنْذِرَ بَأْساً شَدِیداً مِنْ لَدُنْهُ الْبَأْسُ الشَّدِیدُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ هُوَ لَدُنْ رَسُولِ اللَّهِ ص یُقَاتِلُ مَعَهُ عَدُوَّهُ.
[4] . و معنى قوله لِیُنْذِرَ یعنی النَّبِیَّ ص بَأْساً شَدِیداً أی ذا بأس شدید فحذف المضاف و أقیم المضاف إلیه مقامه أمیر المؤمنین و شدة بأسه و سطوته متفق علیها بغیر خلاف و قوله مِنْ لَدُنْهُ أی من عنده و من أهل بیته و من نفسه صلى الله علیهما و على ذریتهما الطیبین صلاة باقیة فی کل عصر و کل حین. (تأویل الآیات الظاهرة، ص285)
[5] . إِنَّ الْحَمْدَ لِلَّهِ أَحْمَدُهُ وَ أَسْتَعِینُهُ وَ أَسْتَهْدِیهِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الضَّلَالَةِ مَنْ یَهْدِ اللَّهَ فَلَا مُضِلَّ لَهُ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلا هادِیَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ انْتَجَبَهُ لِأَمْرِهِ وَ اخْتَصَّهُ بِالنُّبُوَّةِ أَکْرَمُ خَلْقِهِ وَ أَحَبُّهُمْ إِلَیْهِ فَبَلَغَ رِسَالَةَ رَبِّهِ وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ وَ أَدَّى الَّذِی عَلَیْهِ وَ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ خَیْرُ مَا تَوَاصَى بِهِ عِبَادُ اللَّهِ وَ أَقْرَبُهُ لِرِضْوَانِ اللَّهِ وَ خَیْرُهُ فِی عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ وَ بِتَقْوَى اللَّهِ أُمِرْتُمْ وَ لِلْإِحْسَانِ وَ الطَّاعَةِ خُلِقْتُمْ
[6] . این پاسخ به مطلبی است که بسیاری از مفسران گفتهاند «قیما» چون حال برای «الکتاب» است باید بعد از آن میآمد و اکنون که عبارت «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» بین این دو فاصله شده، تقدیم و تاخیر رخ داده است (مجمع البیان، ج6، ص693). در واقع مبنای پاسخ این است که هم عبارت «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» و هم «قَیِّماً» هر دو حال برای «الکتاب» هستند؛ و طبق تحلیل فوق اتفاقا «اعوجاج نداشتن» باید مقدم بر «قیم» بودن بیاید.